دیگر نیازی به سیب گفتن نیست
وقتی قرار است لحظه ای برای همیشه ثبت شود
حالا
زندگی در عکس هایم لبخند می زند
وقتی دستانم در دستان توست
و نگاهم ...
دیگر نیازی به سیب گفتن نیست
وقتی قرار است لحظه ای برای همیشه ثبت شود
حالا
زندگی در عکس هایم لبخند می زند
وقتی دستانم در دستان توست
و نگاهم ...
نه خسته
شده ام نه پشمان و نه هیچ چیز دیگری ! تنها و تنها دل دخترانهام با خیلی چیزهای که باید
کنار بیاید نمیآید. من هنوز خودم را آن دخترک لوس ته تغاری بابا و مامان میدانم که دل
دل میکنم اسمم را با پسوند و پیشوندهای مخصوص خودشان صدایم کنند و من بیقرار
بشم برای جانم گفتن و دویدن سمتشان ؛ هنوز دلم میخواهد وقتی دنیا برایم تمام میشود
سرم را روی سینه تمام دنیایم، مادرم بگذارم و های های اشک بریزم تا آرام بگیرم. هنوز اول شخص و آخر شخص دنیایم
مادر هست ، هنوز وابسته ام به نظرش ، به نگاهش ، صدایش ، گرمی وجودش ، آرامش حضورش
، به خنده هایش ، لحن صدایش ، به بویش ؛
اصلا وابسته ام به تمام بودنش در لحظه لحظه لحظاتم ...
نه خسته شده ام نه پشمان و نه هیچ چیز دیگری ...
کنار هم نشستیم و سریال میبینیم
" مرد به محض دیدن گریههای زنش طاقت نمیاره و دلش نرم میشه "
مامان غرق در خاطرات خودش زیر لب آروم میگه:
- مرد اونیکه تحمل دیدن اشک زنش حتی برای چند لحظه هم نداشته باشه
حرفش تموم نشده میگم :
- مثل بابا ...
چشمای قشنگش برق میزنه و میگه :
مثل بابات ...
بعد مثل همیشه و همیشه میگه :
" بابات یه دونه بود "
مثل همیشه به روی لب تائید میکنم و درون دل حسرت ...
دقیق یادم نمیآد از چه زمانی برای این لحظه دعا کردم اما این را خوب
به یاد دارم از وقتی عشقش در دل و جانم جوانه زد از همان لحظه آرزو و دعای اولم بوده تا همین
امروز. همین امروزی که هنوز باور نکردهام قرعه به نام من افتاده و تا خودم را در آن لحظه و موقعیت نبینم نخواهم باور کرد و شک ندارم در ان لحظه هم هنوز باور نکردهام
این روزها روزهاییست که لحظه به لحظه نزدیک میشوم به آرزویی که گاه میترسیدم تا همیشه رویا بماند و حالا دعایم رو به اجابت است ، اما ... اما نه تمام دعایم که اگر گاه پاهایم سست میشود ، گاه اشک میریزم و غصه دنیا را دارم تنها علتش این است که تمام دعای من این نبوده و این بماند بین من و خود او ...
این روزها تمام من شور و اشتیاق است و تنها چیزی که خوب میدانم این است که از ازل اینگونه رقم خورده برایم که
روزهای پایانی سال 91 و روزهای آغازین سال 92 را دست در دست همسفر زندگیم
زیر سایه امن حضرت پدر
و میهمان حریم آرام جانم حضرت ارباب
حالمان را به احسن ترین احوال زنده خواهیم کرد
انشاءالله