آوینـــار

... عشق و دوست داشتن در حد کمال

آوینـــار

... عشق و دوست داشتن در حد کمال

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بابا» ثبت شده است

بعد رفتن بابا خونه‌ارو باسازی کردیم ؛ حیاط انداختیم تو پذیرایی و باعث شد پذیرایی بزرگتر و حیاط کوچکتر بشود. می خواستیم حیاط باشد ، هر چند کوچک اما باشد دو علت داشت این اصرار بودنش : یکی آن‌که حیاط هر چقدر هم کوچک و نقلی باز هم خوب است و حال و هوای خودش را دارد بخصوص وقتی مامان دیگ‌های آش و نذری های امام حسین تو حیاط به پا می‌کنند. علت دیگرش این بود که حیاط‌مان امانت دار یادگاری بابا بود. یادم نمی‌رود روزی که بابا نهال زیتون را آورده بودند و داشتن توی باغچه می‌کاشتن ، کنار دستشون نشسته بودم و نگاه می‌کردم و مدام سوال می‌کردم ، وقتی پرسیدم چرا میون این همه درخت ، زیتون ؟! بابا در همان حالی که مشغول خاک ریختن و صاف کردن خاک های دور نهال بود بهم گفتن درخت زیتون تو خونه ثواب و برکت داره برامون ...

حالا این سال ها و روزها نهال زیتون باغچه قد کشیده تا آسمان و برای خودش درخت زیتونی شده بزرگ که حتی گاهی زیتون‌های مشکی‌اش مهمان و برکت سفره ما می‌شود. دوستش داریم همگی‌مان ، مانند آن بچه‌ای  که عزیزتر از همه می‌باشد .

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۲ ، ۱۶:۱۹
سماء جمالی

کنار هم نشستیم و سریال می‌بینیم

" مرد به محض دیدن گریه‌های زنش طاقت نمیاره و دلش نرم می‌شه "

مامان غرق در خاطرات خودش زیر لب آروم می‌گه:

- مرد اونیکه تحمل دیدن اشک زنش حتی برای چند لحظه هم نداشته باشه

حرفش تموم نشده میگم :

- مثل بابا ...

چشمای قشنگ‌ش برق می‌زنه و می‌گه :

مثل بابات ...

بعد مثل همیشه و همیشه می‌گه :

 " بابات یه دونه بود "

 مثل همیشه به روی لب تائید می‎کنم و درون دل حسرت ...



۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۲۱
سماء جمالی

انشام دوباره بیست بابای گلم!
موضوع: ( کسی که نیست) – بابای گلم_
دیشب زن همسایه به من گفت : یتیم
معنی یتیم چیست بابای گلم!

 من منتظرم عزیز! حتما برگرد
از این سفر دراز لطفا برگرد
دعوت شده ای به مدرسه ، باباجان!
یک لحظه فقط بیا و فورا برگرد

«میلاد عرفان پور»

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۱ ، ۰۲:۰۷
سماء جمالی