ساعت 9:25 شب
ظرف های مهمانی دیشب هنوز درون ماشین ظرفشویی جا خوش کرده اند
خانه مثل همیشه مرتب و تمیز ،گویی مهمانی در راه داریم
بوی عطر کیک دارچینی که دیگر کم کم اماده می شود تمام فضای خانه کوچکمان را پر کرده
صدای قل قل آب جوش که خودش را به در و دیوار کتری می زند هواسم را پرت خودش می کند
گاهی به غذاهای درون یخچال که از مهمانی دیشب مانده است فکر می کنم و خیالم از بابت شامی که اماده است راحت است
تلوزیون مثل همیشه که تنها هستم خاموش و ساکت کنار من نشسته است
صفحه گوشی روشن می شود : خانومی تو راهم ، خرید نداری ؟
من اما اینجا گوشه کاناپه نشسته ام و به تمام این 5 ماهی که چطور گذشت فکر می کنم
نفس عمیقی می کشم ، زیر لبم زمزمه می کنم :
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندیست
حالم خوب است
همین