آوینـــار

... عشق و دوست داشتن در حد کمال

آوینـــار

... عشق و دوست داشتن در حد کمال

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لبخند» ثبت شده است

دلت گرفته است نه از یک چیز و یک نفر ، هزاران علت داری برای خودت که حالت با هر علت بدتر و بدتر می‌شود و اشکی که تو را نه روز و نه حتی وقت خواب تنهایت نمی‌گذارد ، گاهی فکر می‌کنی قسم خورده است که تنهایت نگذارد. با این همه حرف و ناراحتی اگر درون گرا باشی و معتقد به اینکه حرف دل جایش درون دل است ، ذره ذره آب شدنت را زندگی می‌کنی ...
می‌دانم که تنها تو حریفم می‌شوی، آن هم درست در لحظه‌های که دیگر در آستانه تحمل و صبرم قرار گرفته‌ام ، به موقع است توجه‌ات ، انگار از چشمان‌م خوانده‌ای که درست همین الان باید مرا مجبور کنی به این‌که حرف بزنم حتی شده یک کلمه ، حتی اگر بهانه پشت بهانه بیاورم ، تو دیگر امانم ندهی و تنها حرف زدنم تو راضی کند.

دستان‌م را گرفته‌ای و نگاه‌ت را پنهان که من راحت بگویم که تو راحت بشنوی ، که من راحت اشک بریزم که تو راحت ...

دل‌م را به زبان‌م سپرده‌ام و پشت سر هم می‌گوئیم ،انقدر که گاهی نفس‌م می‌گیرد ،گاهی بغض امان‌م نمی‌دهد ، حواس‌م به حالت نیست فقط می‌گویم و می‌روم تا جایی که تنها سکوت می‌ماند و چشمانی خیس و این یعنی حالا نوبت توست ...

دستان‌م را محکم فشار می‌دهی و اولین حرفی که می‍زنی آرامم می ‌کند: حق با توست ...

 برایم هر آنچه باید را می‌گویی ، هر آنچه می‌دانی مرا آرام می‌کند ، هر انچه که من نیاز دارم به شنیدنش ...

 نگاه‌م را بالا می‌آوری ،  با دستانت لبخند می‌کشی روی صورت‌م ، می‌گویی من هر کاری می‌کنم تنها برای داشتن همین لبخند ؛ چشمان‌م خیس است اما ناخودآگاه لبخند می‌زنم به تمام مهربانیت و مثل همیشه همان جمله معروف را می‌شنوم : بخند که خنده گل زیباست

حال‌م خوب است ...

۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۱۶
سماء جمالی

مجبور وسط حرفش عذرخواهی کنم بگم :

-          ممنون آقا زیر پل پیاده میشم

سخته این کار برایم اما خسته ام و نمی تونم مسیر دور کنم. مثل روزهای قبل تا از ماشین فاصله می گیرم به حرف های راننده تاکسی فکر می کنم و اینکه باز یه آدم جدیدی و یک سری حرف های تلخ و شیرین جدید ...
یک مدتی هست که مجبورم برای رفتن مسیر منزل تا سرکار و برعکس یه قسمتی از مسیر با تاکسی برم و بیام ، هر روز که سوار میشم ناخودآگاه حواسم به راننده پرت میشه به این فکر می کنم که پشت این نگاه خسته ، پشت این چهره گرفته ، پشت این حواس پرتی که حتی سلام وخسته نباشید منو نمی شنوه چقد فکر و درگیری و گرفتاری مشغولیت های زندگی قرار گرفته . نمی دونم اما همیشه دلم برای راننده های تاکسی می سوزه ، رانندگی تو شهر بزرگ و شلوغی مثل تهران به تنهای خودش سخت و گاهی طاقت فرساست حالا کنار این رانندگی مسافرهای سوار شوند که روز خوبی نداشتند ، حال خوبی ندارند گاهی حرفی می زنند که متاسفانه خستگی راننده دو برابر می شه . دلم می سوزه که تو گرما و سرما زیر آفتاب و تو دل شب باید همدم ، مونس و همراهشون دنده و کلاج وترمز اتومبیلشون باشه.همیشه می گفتم این راننده های تاکسی هستند که بواسطه مسافرهای که تو روز سوار می کنن با فکر ها، سلایق ، درد ها ، گرفتاری ها ، خستگی ها و حتی گاهی با شادی های مختلف و گوناگون مردم آشنا می شن و روز جالب در کنار سختی هاش می گذرونن اما تو این مدت منی که مسافر این تاکسی ها هستم برای خودم برعکس شده هر روز با راننده های مختلفی آشنا میشم که
-         
یکی جوونه و برام از این میگه که دو ساله داره رانندگی میکنه زیر این آفتاب داغ و سوز سرما برای اینکه بتونه دست نامزدش بگیره و برن زیر یک سقف ، مرد میانسالی که از فوت همسرش میگه و اینکه عهد کردم وفادار بمونم به همسرم و با تمام گرفتاری و سختی نمیزارم بچه ها نبود مادرشون احساس کنن ، جوون دانشجویی که میگه هم سختمه راننده تاکسی باشم و سخت تر از اون اینه برام که خرج درس و دانشگاه بابام بخواهد بده ، حرفهاش که به اینجا میرسه که میگه برام خیلی سخته ببینم یه پسر هم سن و سال خودمو سوار می کنم و اون بدون دغدغه زندگیش میکنه و من ....

اگر قرار به گفتن باشه زیاده حرف ، چیزی که فکرم مشغول کرده اینکه خدا برای همه بنده هاش یک جور امتحانی قرار داده تو مسیر زندگیشون که این امتحان گاهی رنگ درد و سختیش پر رنگ تر از امتحان های دیگرانه ، استادی داشتم که حرف خوبی میزد می گفت :تو دنیا دنبال راحتی نباش خودت برو دنبال سختی که اگر همیشه دنبال راحتی باشی امتحان های سخت خدا از پا درت میاره


پ.ن : قول دادم به خودم هر بار سوار تاکسی شدم با تمام سختی و فشار اون روز اما بازهم با لبخند و چهره شاد سوار ماشین بشم که اگر راننده خسته نگاه می کنه به من خستگیش دو برابر نشه
پ.ن : یه چیز دیگه اینکه هر بار سوار تاکسی شدیم از ما هیچی کم نمی شه اگر سلام و خسته نباشید و گاهی احوال پرسی بکنیم ، شاید نتونیم گره از کار بنده های خدا باز کنیم اما می تونمی سنگ صبور باشیم و با حرف هامون برای چند لحظه آروم و امیدوارشون کنیم

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۱ ، ۰۲:۱۱
سماء جمالی