پنج «انگشت» دوستداشتنی…
سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۰ ب.ظ
دلم تنگ میشود، گاهی
برای حرفهای معمولی
برای حرفهای ساده
برای «چه هوای خوبی!» «دیشب شام چه خوردی؟»
برای «راستی مانادانا عروسی کرد» «شادی پسر زایید.»
و چهقدر خستهام از «چرا؟»
از «چهگونه!»
خستهام از سوالهای سخت، پاسخهای پیچیده
از کلمات سنگین
فکرهای عمیق
پیچهای تند
نشانههای بامعنا، بیمعنا
دلم تنگ میشود، گاهی
برای یک «دوستت دارم» ساده
دو «فنجان قهوه داغ»
سه «روز» تعطیلی در زمستان
چهار«خندهی» بلند
و
پنج «انگشت» دوستداشتنی….
مصطفی مستور
۹۲/۰۴/۱۸