درست در روزها و ساعتهایی که برای بودن و داشتن تک تک ثانیههایش دل دل کرده بودم
درست در گام به گام قدمهای پر از شوقم، هر بار که به سوی تو ختم میشدند
در ثانبه به ثانیه لحظههای ناب بی قراری و دلدادگیام با شما
در بُهت اولین دیدار و تمامی دیدارهایمان
در اولین حرف و تمامی حرفهایم
از اولین قطرات اشک شوق دیدارت در طلوع صبحگاهی و تا آخرین آن از برای بیتابی ندیدنت...
فقط یک خواسته را بیتابانه خواستمت
یادتان هست!
که دگر نباشد میانمان دیداری
مگر ...
این روزها خیلی ها راهی دیاری هستند که من یکبار آن را در بهترین روزهای زندگیام تجربه کردهام، که تمام این عنایت را مدیون لطف خدا و کرم صاحبش هستم. طاقت نرفتن و تاب ماندن در این روزها سختی شیرینی است که تجربهاش را زندگی میکنم ...