بر مشامم می رسد ...
دقیق یادم نمیآد از چه زمانی برای این لحظه دعا کردم اما این را خوب
به یاد دارم از وقتی عشقش در دل و جانم جوانه زد از همان لحظه آرزو و دعای اولم بوده تا همین
امروز. همین امروزی که هنوز باور نکردهام قرعه به نام من افتاده و تا خودم را در آن لحظه و موقعیت نبینم نخواهم باور کرد و شک ندارم در ان لحظه هم هنوز باور نکردهام
این روزها روزهاییست که لحظه به لحظه نزدیک میشوم به آرزویی که گاه میترسیدم تا همیشه رویا بماند و حالا دعایم رو به اجابت است ، اما ... اما نه تمام دعایم که اگر گاه پاهایم سست میشود ، گاه اشک میریزم و غصه دنیا را دارم تنها علتش این است که تمام دعای من این نبوده و این بماند بین من و خود او ...
این روزها تمام من شور و اشتیاق است و تنها چیزی که خوب میدانم این است که از ازل اینگونه رقم خورده برایم که
روزهای پایانی سال 91 و روزهای آغازین سال 92 را دست در دست همسفر زندگیم
زیر سایه امن حضرت پدر
و میهمان حریم آرام جانم حضرت ارباب
حالمان را به احسن ترین احوال زنده خواهیم کرد
انشاءالله
برسان سلام ما را...