نه خسته
شده ام نه پشمان و نه هیچ چیز دیگری ! تنها و تنها دل دخترانهام با خیلی چیزهای که باید
کنار بیاید نمیآید. من هنوز خودم را آن دخترک لوس ته تغاری بابا و مامان میدانم که دل
دل میکنم اسمم را با پسوند و پیشوندهای مخصوص خودشان صدایم کنند و من بیقرار
بشم برای جانم گفتن و دویدن سمتشان ؛ هنوز دلم میخواهد وقتی دنیا برایم تمام میشود
سرم را روی سینه تمام دنیایم، مادرم بگذارم و های های اشک بریزم تا آرام بگیرم. هنوز اول شخص و آخر شخص دنیایم
مادر هست ، هنوز وابسته ام به نظرش ، به نگاهش ، صدایش ، گرمی وجودش ، آرامش حضورش
، به خنده هایش ، لحن صدایش ، به بویش ؛
اصلا وابسته ام به تمام بودنش در لحظه لحظه لحظاتم ...
نه خسته شده ام نه پشمان و نه هیچ چیز دیگری ...