من و خدایم
شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۲۴ ق.ظ
رو به خدا کردم و گفتم :
خدایا خودت یک راهی جلوی پام برای استجابت دعایم بگذار ، برای استجابت حاجتی که روز و شب دارم دعا می کنم.
تو
حال و هوای خودم بودم که صدای ریزی نگاهم را به سمت پنجره اتاق برد ، بلند
شدم رفتم سمت پنجره ،پرده را کنار زدم. چیزی که می دیدم حتی تصورش هم
برایم ناممکن بود. درست همزمان با دعایم اولین قطره های باران شروع به
باریدن کرده بود . پنجره را باز کردم دستانم را زیر باران گرفته بودم و سعی
می کردم به آسمان دقیقا به نقطه تولد قطره های باران نگاه کنم .حالا من
بودم و یک حال خوش وصف نشدنی ، احساس خوبی که خدا صدایم را شنیده ، که
باران هدیه خداست برای استجابت دعایم .
چشمانم بسته ، دستانم رو به سمت آسمان ، زیر باران می بارم و می خوانم خدایم را برای استجابت دعایم