آوینـــار

... عشق و دوست داشتن در حد کمال

آوینـــار

... عشق و دوست داشتن در حد کمال

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادگاری» ثبت شده است

بعد رفتن بابا خونه‌ارو باسازی کردیم ؛ حیاط انداختیم تو پذیرایی و باعث شد پذیرایی بزرگتر و حیاط کوچکتر بشود. می خواستیم حیاط باشد ، هر چند کوچک اما باشد دو علت داشت این اصرار بودنش : یکی آن‌که حیاط هر چقدر هم کوچک و نقلی باز هم خوب است و حال و هوای خودش را دارد بخصوص وقتی مامان دیگ‌های آش و نذری های امام حسین تو حیاط به پا می‌کنند. علت دیگرش این بود که حیاط‌مان امانت دار یادگاری بابا بود. یادم نمی‌رود روزی که بابا نهال زیتون را آورده بودند و داشتن توی باغچه می‌کاشتن ، کنار دستشون نشسته بودم و نگاه می‌کردم و مدام سوال می‌کردم ، وقتی پرسیدم چرا میون این همه درخت ، زیتون ؟! بابا در همان حالی که مشغول خاک ریختن و صاف کردن خاک های دور نهال بود بهم گفتن درخت زیتون تو خونه ثواب و برکت داره برامون ...

حالا این سال ها و روزها نهال زیتون باغچه قد کشیده تا آسمان و برای خودش درخت زیتونی شده بزرگ که حتی گاهی زیتون‌های مشکی‌اش مهمان و برکت سفره ما می‌شود. دوستش داریم همگی‌مان ، مانند آن بچه‌ای  که عزیزتر از همه می‌باشد .

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۲ ، ۱۶:۱۹
سماء جمالی

میون شلوغی روزهام یه وقت‌های که حسابی خسته و بی‌حوصله شدم از کار و فکر و درگیری‌های ذهنم که تموم شدنی هم نیستن یکی از چیزهای که کلی سر حال و ذوقم می‌آره اینکه برم سر کیف پول‌م زل بزنم به دونه دونه عکس های آدم‌های که تمام شادی و خوشی این دنیای من شده‌اند. همینطور زل بزنم به چشم هاشون و خاطره بازی کنم با تک تک‌شون تا جایی که وقتی به خودم می‌آیم می‌بینم برای چند لحظه هرچند کوتاه از این دنیای شلوغ و گاها خسته کننده پرت شدم به دنیای کوچک ، رنگانگ  و شاد  خودم که عجیب دنیای دوست داشتنی هست برای‌م.‌
لبخند به لب ، نفس عمیقی از سر آرامش می کشم و ته دلم روی ماه خدا رو می بوسم و می گم ممنونتم

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۴
سماء جمالی

دیگر نیازی به سیب گفتن نیست
وقتی قرار است لحظه ای برای همیشه ثبت شود
حالا
زندگی در عکس هایم لبخند می زند
وقتی دستانم در دستان توست
و نگاهم ...

 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۵۶
سماء جمالی