آوینـــار

... عشق و دوست داشتن در حد کمال

آوینـــار

... عشق و دوست داشتن در حد کمال

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حیاط» ثبت شده است

بعد رفتن بابا خونه‌ارو باسازی کردیم ؛ حیاط انداختیم تو پذیرایی و باعث شد پذیرایی بزرگتر و حیاط کوچکتر بشود. می خواستیم حیاط باشد ، هر چند کوچک اما باشد دو علت داشت این اصرار بودنش : یکی آن‌که حیاط هر چقدر هم کوچک و نقلی باز هم خوب است و حال و هوای خودش را دارد بخصوص وقتی مامان دیگ‌های آش و نذری های امام حسین تو حیاط به پا می‌کنند. علت دیگرش این بود که حیاط‌مان امانت دار یادگاری بابا بود. یادم نمی‌رود روزی که بابا نهال زیتون را آورده بودند و داشتن توی باغچه می‌کاشتن ، کنار دستشون نشسته بودم و نگاه می‌کردم و مدام سوال می‌کردم ، وقتی پرسیدم چرا میون این همه درخت ، زیتون ؟! بابا در همان حالی که مشغول خاک ریختن و صاف کردن خاک های دور نهال بود بهم گفتن درخت زیتون تو خونه ثواب و برکت داره برامون ...

حالا این سال ها و روزها نهال زیتون باغچه قد کشیده تا آسمان و برای خودش درخت زیتونی شده بزرگ که حتی گاهی زیتون‌های مشکی‌اش مهمان و برکت سفره ما می‌شود. دوستش داریم همگی‌مان ، مانند آن بچه‌ای  که عزیزتر از همه می‌باشد .

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۲ ، ۱۶:۱۹
سماء جمالی

این روزها گاهی چنان با خستگی های‌م درگیر می‌شوم که با تموم وجود دلم می‌خواهد الان از تمام فکرهای در سرم فارغ شده بودم و در کمال آرامش و بدون هیچ دغدغه‌ای در حیاط خونه با صافیمان روی لبه‌های مرمری باغچه نقلی مامان نشسته بودم و به گیاهای جوان و پیرش که مثل بچههایش دوست‌شان داره و مراقب‌شان هست زل زده بودم ؛ بعد هم خسته بشم از تکراری شدنشان مقابل چشمان‌م و به همین بهانه برم شلنگ رنگ و رفته پیچ و تاب خورده به دور شیر آب باز کنم و حیاط را بشورم و آب‌پاشی کنم یا به قول خودم بارانی‌اش کنم؛ مثل همیشه و همیشه شلنگ آب تا جائیکه دستم میرسه بالا و توان دارم از بالای سر درخت زیتون یادگاری بابا بالا بگیرم تا آب همه جای درخت زیتون بشوره بعد شلنگ پرت کنمُ خودم بدوئم برم زیرش تا قطره‌های آب مثل بارون بریزه روی سرم و من کیف دنیا را بکنم ...
میان این همه خاطرات دوست داشتنی‌م انگار که کسی تلنگری بهم زده باشه از عمق خاطرات‌م پرت می‌شم به روزگار الان‌م ، دلم می‌گیرد و بغض می‌کنم از تمام شدن به زودی این روزها ، دلم می گیرد از این‌که تولد زندگی جدیدم باید در آپارتمان باشد و دور از همه این دلخوشی‌ها.
بلند می شوم می‌روم سمت حیاط برای تکرار تمام حس‌های خوبم ، می روم بارانی‌اش کنم با چشمانی بارانی‌ام ...

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۱۸
سماء جمالی